خودش نیومد؟

یه بار یه گدایی اومد مغازه من نمی خواستم بهش کمک کنم , (چون روزی حداقل 5-6 تا گدا میاد اگه به همه کمک کنم که...) 

برگشتم گفتم: خودش نیست حاج خانم. 

حالا هر روز از جلو مغازه رد میشه , نگاه میکنه میگه: خودش نیومد؟ 

من:

چرا شارژر ندارین؟

یه دختره اومد مغازه گفت: یه شارژر نوکیا سوزنی لطفا. 

من : بله؟ 

دختره: شارژر نوکیا سوزنی. 

من: مگه اینجا موبایل فروشیه؟ 

دختره: بله. 

من:اینجا موبایل فروشیه؟ جنسای مغازه رو دیدی اومدی تو؟ 

دختره: (فقط نگاه میکرد)  

منم دیدم متوجه نمیشه چی میگم گفتم: نه نداریم خواهر.  

اینم گفتم تعجب کرد گفت :ندارین؟

کلاس داره!

چند وقت پیش سه تا خانم اومدن مغازه خیلی هم عجله داشتن هی اینو بیار اونو بیار این چند اون چند .سرم شلوغ بود در مغازه هم باز بود صدای بوق ماشینا هم میومد حسابی کلافه شده بودم .

از بیرونم صدا میومد که این ماشین مال کیه؟بیاد برداره از وسط خیابون. 

این خانمای محترم هم خیلی عجله میکردن .منم گفتم : مگه من چند تا دست دارم اجازه بدین به نوبت . 

گفتن نه آخه ماشینمون بد جایی پارکه . 

برگشتم بیرونو نگاه کردم همه داشتن دنبال صاحب ماشین میگشتن . 

تو دلم گفتم خدا خیرت بده وسط خیابون پارک کردی تازه میگی بد جاییه ؟ 

برگشتم گفتم : این ماشینی که راه بندون کرده مال شماست ؟ خوب برین از سر راه بردارین بعد بیاین حساب کنم .  

دختره گفت:نه آخه کلاس داره.!!! 

من:

حرف اول

به امید خدا

من یک فروشنده ام و به خاطر شغلم هر روز با هزار جور آدم سرو کله میزنم . 

گاهی اوقات اتفاقای جالبی میوفته که من تصمیم گرفتم این اتفاقهای جالب رو اینجا ثبت کنم 

امیدوارم چیز خوبی از آب در بیاد.