یه بار تو مغازه نشسته بودم و مشغول گفتگو با مگسهای عزیز بودم , یه دفعه یه خانم با یه بچه
۶-۷ ماهه با عجله اومد تو مغازه منم که انگار هوا هستم , اصلا من و ندید . مستقیم رفت طرف صندلی بچه رو گذاشت رو صندلی یه کیف بزرگ دستش بود اونو گذاشت پایین بعد از تو کیفش یه شال در آورد شالشو تو مغازه عوض کرد بعد یه لباس هم تن بچه اش کرد یه ده دقیقه ای تو مغازه بود جالب اینه که تمام این مدت پشتش به من بود.
بعد از ده دقیقه آماده شد وسایلشو برداشت از مغازه رفت بیرون.
من:------------
آخییی
خب ندیده تورا دیگر..باور کنید بعضی مامانا یک سر دارن و هزار سودا
سلام نگو که داشتی چشم چرو... میکردی خدای نکرده اخه گفتی که .......
نکنه بهونه تون این باشه که خودش پشتش رو به سمت شما کرد
این هم مثل بقیه قشنگ بود مرسی
اینو گفتی یاد یک چیزی افتادم سر بزن الان می نویسمش توی وبلاگم
منم:...................
!!


سلام !
شرمنده بودن نداره !! این مغازه ی شماست که منو شاد میکنه... پس قطعا اولویت با اونه !! من حسود نیستم
خب ببخشید... میخواین عوضش کنم؟!
من خودم اون آهنگ رو خیلی دوست دارم... قبلش آهنگ: تو که چشمات خیلی قشنگه... بود !!
اما...
پس شما هم... بله !!
خواب یه خوابه !! من خیلی وقتا خواب کسایی رو میبینم که نمیشناسمشون !!
آرزو به دلتون نمونه... شاید قسمت شما اینه که خودش رو ببینید جای خواب............
منم فقط اومدم نت و جواب نظر شما رو دادم تا فکر نکنید بی معرفتم !!!!!!
خیلی قشنگه... خودمم دارم الان گوش میدم...
یه روزی تموم میشن این فاصله ها... طاقت بیار !!!!
مورد مشکوک به این میگن
چیزی که تو این مملکت زیاده : ادم پر رو!
واااااااااااای
نیم ساعته دارم میخندم . . . .
دل درد گرفتم
چقدر خاطراتتون خنده دارن کلی خندیدم خصوصا اونجا که گفتین " انگار هوا هستم "
خودمم هنوز وقتی یادم میوفته شوک بهم وارد میشه