یه زن و شوهر با یه پسر ۳- ۴ ساله چند وقت پیش اومده بودن مغازه.
زنه داشت خرید می کرد مرده و پسرش رو صندلی نشسته بودن.
پسره با باباش داشت صحبت میکرد منم گوشم به حرفهای اونابود.
پسره میگفت:بابا ؟
باباش : بله؟
پسره: وقتی من بزرگ شدم بابا شدم , تو آقاجون میشی , بعد آقاجون چی میشه؟
باباش: آقاجون همون آقاجونه دیگه.
پسره:نه بگو آقاجون چی میشه؟
پسره گیر داده بود ول کن نبود.
باباش:نمیدونم چی میشه.
سلام.

یه بار گرفتم زدمش


خیلی خاطرات جالبین که !!
مثل اون قضیه اتوبوس یا پسر شیطونه !!
واقعا آدم بیچاره میشه با این بچه ها
من هم یه همسایه داشتم اسمش شایان بود.بیچارم میکرد
خیلی خوش گذشت
منم خوشحالم
شاید چون اتفاق های خوب هم برای من بد میشه !!
بستگش داره اتفاق خوب از نظر شما چی باشه؟
ولی با نوشته های شما میخندم.
ممنونم که باعث میشین بخندم
راستی !!
از این ۳پیچ شدن بچه ها خیلی خوشم میاد !!
وقتی که مامان و باباها دیگه جوابی ندارن و اونا خودشون رو پیروز میدونن !!
سلام
خوب شما میگفتی اقا جون میشه بابا بزرگه دیگه
آپم !!
پس چرا نمیاین؟!